ضرب المثل های فارسی همراه با معنی
|
|
• حرف آ ، ا
• آب از آب تکان نمی خورد: همه چیز در نهایت آرامی است • آب از دستش نمی چکد: بسیار خسیس است • آب از دهان سرازیر شدن: بی نهایت شیفته چیزی شدن • آب از سرچشمه گل آلود است: کار از بالا خراب است • آب از سرش گذشت: بدبختی به منتهی رسیده ، کارش اصلاح شدنی نیست • آب به غربال پیمودن: کار بیهوده کردن • آب بر آتش ریختن: فتنه را نشاندن ، غمی را تسلا دادن • آب برای من ندارد نان که برای تو دارد: گویند وقتی حاج میرزا آقاسی به حفر قنات امر داده بود . روزی که برای بازدید چاهها رفت ، مقنی اظهار داشت که کندن قنات در این جا بی حاصل است چون این زمین آب ندارد . حاجی جواب داد : بله! اگر برای من آب ندارد برای تو که نان دارد . • آب به سوراخ مورچه ریخته اند: عده زیادی ناگهان از جایی بیرون آمده اند • آب در هاون کوبیدن: به کار بدون نتیجه مشغول شدن • آب پاکی روی دست کسی ریختن: کسی را به کلی نا امید کردن • آب در دست داری نخور: (یا همون آب دستته بزار زمین) بسیار شتاب کن • آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم: مقصود و مراد در کنار ماست و از آن بی خبر هستیم • آب دست یزید افتاده: کالای فراوان و ارزان قیمت در دست محتکری گران فروش است • آب دهان مرده است: مرکبی کم رنگ است • آب را گل آلود می کند تا ماهی بگیرد : اشاره به کسی است که به کدورت میان دوستان و خویشاوندان دامن میزند تا خود از دشمنی آنان فایده ببرد • آب زیر پوستش رفته: چاق و سر حال شده • آب زیر کاه: مکار، بد جنس • آبشان از یک جو نمی رود : ( یا همون آبشون تو یه جوب نمیره ) به دلیل اختلافی که دارند ، نمی توانند با هم همراه باشند. • آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب: کار از کار گذشته، دیگر امیدی به اصلاح کار نیست • آب که سر بالا می رود ، قرباغه ابوعطا می خواند : جاهلی را گویند که با گفتاری اظهار فضل کند • آب نطلبیده مراد است : وقتی ناخاسته برای کسی آب بیاورند به فال نیک است • آب نمی بیند و گرنه شناگر قابلی است : ذاتا شرور است ، اگر خطا و شرارتی مرتکب نمی شود ، وسیله و دسترس ندارد • آدم از کوچکی بزرگ می شود : برای رسیدن به مقام عالی و فرماندهی، باید از اطاعت و فرمانبرداری آغاز کرد • آدم بد حساب دو دفعه می دهد : بد حساب غالبا بدهی را با خسارت می پردازد • آدم به کیسه اش نگاه می کند : آدمی باید به اندازه درآمدش خرج کند • آدم چرا روزه شک دار بگیرد : کاری که احتمال ضرر و زیان در آن است نباید مرتکب شد • آدم حسابش را پیش خودش می کند : قبل از آنکه صاحب حق مطالبه کند ، باید حق او را ادا کرد • آدم خوش معامله شریک مال مردم است : مردم از شراکت و همکاری با آدم خوش حساب و با انصاف استقبال می کنند • آدم دست پاچه کار را دوبار می کند : با عجله کارد کردن غالبا باعث خراب شدن کارها می شود • آدم دو دفعه نمی میرد : ترس از مرگ نباید مانع دفاع از حق شود • آدم زنده زندگی می خواهد : آدمی برای زندگی کردن به اسباب و لوازم آن نیازمند است • آدم گرسنه سنگ را هم می خورد : به کسی می گویند که به بهانه خوشمزه نبودن غذا از خوردن آن امتناع می کند • آدم هزار پیشه کم مایه است : کسی که به کارهای گوناگون بپردازد از نتیجه همه آنها باز می ماند • آدمی جایز الخطاست : هر انسانی ممکن است خطایی مرتکب شود • آدم یک بار پایش به چاله می رود : از آسیب و ضررها باید عبرت گرفت • آرزو بر جوانان عیب نیست : آرزوهای بزرگ برای جوانان ناپسندیده نیست • آستین بالا زدن : با عزم و اراده محکم کار را آغاز کردن • آسمان که به زمین نمی آید : کار بزرگ و خطیری نیست ، پیش آمد غیر قابل جبرانی پیش نمی آید • آسمان و ریسمان : دوچیز نامتناسب • آسیا به نوبت : در همه کارها باید نوبت را رعایت کرد • آشپز که دو تا شد ، آش یا شور می شود یا بی نمک : در هر کاری باید یک نفر مسئول و تصمیم گیرنده باشد • آش دهان سوزی نیست : آنقدر که می گویند دوست داشتنی و مطلوب نیست . • آش نخورده و دهان سوخته : به گناه نکرده مجازات شدن • آشی برایت بپزم که یک وجب روغن داشته باشد : هنگام تهدید می گویند ، یعنی ، آنچه از کارهای بد تو می دانم بیان می کنم • در آفتاب بگذاری راه می افتد : خطش خیلی بد است • آفتاب در ملکش غروب نمی کند : شرق و غرب زمین در تصرف اوست • آفتاب لب بام است : پیر است و مرگش نزدیک • آفتابه خرج لحیم است : به تعمیر نمی ارزد • آفتابه لگن به شش دست ، شام و نهار هیچ چیز : کار پر سر و صداست اما نتیجه ای در بر ندارد • آمدم ثواب کنم کباب شدم : در عوض کار یا نیت خوب دچار ضرر و زیان شدم • آنجا رفت که عرب نی انداخت : دیگر بر نمی گردد ، از دست رفته را باز نخواهد یافت • آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند : خیر خواه مردم باش • آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری : همه زیبایی های ظاهری و خصلت های نیک در شما جمع است • آنچه در آینه جوان بیند ، پیر در خشت خام آن بیند : ÷یران به واسطه تجربه خود روشن بینتر از جوانان هستند . • آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است : آدم درستکار را از بازرسی باکی نیست • آن را که عیان است چه حاجت به بیان است : مطلب آنقدر واضح و روشن است که به توضیح و تذکر نیاز ندارد • آن روی ورق را نخوانده است : فقط یک طرف کار را می بیند و بدین خاطر غلط حکم می کند • آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت : انتظار منفعت ، همچون گذشته حالا بیجاست • آنقدر بایست تا علف زیر پایت سبز شود : انتظارت بی نتیجه است • آنقدر سمن هست که یاسمن گم است : شخص او در میان دیگران اهمیت چندانی ندارد ، با وجود این همه خواهنده به او چیزی نمی رسد • آنقدر مار خورده ، افعی شده : آنقدر مرتکب کار بد و اعمال زشت شده که به آسانی به نیات بد دیگران پی می برد و آن را دفع می کند • آن که شیران را کند رو مزاج ، احتیاج است احتیاج است احتیاج : نیازمندی ، آدمی را به فروتنی و تملق وا می دارد . • آواز دهل شنیدن از دور خوش است : بسا چیز یا کس که از دور مهیب و خطیر می نماید ، از نزدیک به دیده حقیر و ناچیز می آید • آه از نهاد کسی بر آمدن : بسیار غمگین یا پشیمان شدن • آه در بساط ندارد : مفلس و بینواست • ابلهی گفت و احمقی باور کرد : گوینده و شنونده هر دو ساده لوح و خوش باور هستند • اجاره نشین خوش نشین است : مستاجر ، تحمل بدرفتاری همسایگان و خرابی خانه و بدی آب و هوا را نمی کند ! • ادب از که آموختی ؟ از بی ادبان : لقمان را گفتند : ادب از که آموختی ؟ گفت از بی ادبان که هر چه در کار ایشان در نظرم ناپسند آمد ، از آن پرهیز کردم • ارزان خری ، انبان خری : چیز خوب را ارزان نمی فروشند • از آب و گل در آمدن : به حد مردان رسیدن • از آنجا مانده ، از اینجا رانده : از هر دو طرف زیان دیده • از الف تا یا دانستن : از سر تا ته کاری آگاه بودن • از این شاخ به آن شاخ پریدن : پراکنده سخن گفتن • از این گوش می گیرد از آن گوش در می کند : حرف نشنو و بی توجه است • از بی کفنی زنده است : فقیر و بی چیز است • از پارو بالا رفتن : وافر و بسیار بودن • از تو حرکت از خدا برکت : خداوند به آنکه بکوشد روی می دهد • از چاله در آمد به چاه افتاد : دچار زیان و خطر سخت تری شد • از خر شیطان پیاده شو : جنگ و فتنه درست نکن • از دماغ فیل افتاده : بسیار متکبر است • از دور دل می برد از نزدیک زهره : از دور زیبا و فریبنده است و از نزدیک زشت و ترسناک • از دوست یک اشارت ، از ما به سر دویدن : آماده اجرای اوامر شما هستیم • از دیوار راست بالا می رود : بسیار شیطان است • از سر ما هم زیاد است : بخشش او کافی است • از سیر تا پیاز چیزی خبر داشتن : از جزئیات چیزی کاملا آگاه بودن • از شیر مادرت حلال تر : بسیار مباح و روا • از کوزه همان برون تراود که در اوست : بیش از این نباید از او انتظار داشت ، آنچه در ظاهر است نشان از باطن دارد • از کیسه خلیفه می بخشد : از مال دیگری عطا می کند • از گل نازکتر به کسی نگفتن : در نهایت مهربانی و ادب با کسی گفتگو کردن • از ما اصرار ، از او انکار : هر چه پا فشاری کردیم نپذیرفت • از ماست که بر ماست : آنچه بر سر آدمی می رود ، نتیجه اعمال خود اوست • از هول حلیم درون دیگ افتاد : حریص و شتاب زده است • استخوان خرد کردن : برای تحصیل و دانش رنج و سختی کشیدن • استخوان لای زخم گذاشتن : کاری را به عمد طول دادن ، بر رنج و محنت کسی افزودن • اشتها زیر دندان است : به کسی گویند که اظهار بی میلی به خوردن کند ، یعنی اگر کمی بخورید میل زیاد می شود • اشکش در آستین است : با اندکی ناملایمی می گرید • اگر به دریا برود ، دریا خشک می شود : نا مبارک و شوم است (یعنی خیلی بدشانسه) • اگر دیر آمدم شیر آمدم : هر چند به طول انجامید لیکن به مقصود رسیدم • اگر دیر گفتی گل گفتی : هرچند پس از دیگران عقیده خود را اظهار کردی لیکن بسیار پسندیده گفتی • انگشت به دهان ماندن : بسیار متعجب شدن • انگشت نمای خلق شدن : به بدی مشهور شدن • ایراد بنی اسرائیلی گرفتن : خرده گیری های بسیار و نابجا کردن • این به آن در : آنچه عوض دارد گله ندارد ( البته تو کتاب اینطوری نوشته بود منم دست توش نبردم اما معنی این ضرب المثل خودش یه ضرب المثل دیگه اس ولی معنی هر دوتاش یکیه ) • این ره که تو میروی به ترکستان است : راه و روشی که در پیش داری ، عاقبت خوبی ندارد • این قافله تا به حشر ، لنگ است : هر روز در این کار مشکلی نو ظاهر می شود
نظرات شما عزیزان:
|
یک شنبه 18 دی 1401برچسب:, |
|
|
|